حقوق شهروندی را در ادبیات کودک نهادینه کنیم
- شناسه خبر: 5958
- تاریخ و زمان ارسال: 17 تیر 1402 ساعت 23:53
- نویسنده: روزنامه آرمان امروز
![](https://www.armandaily.ir/wp-content/uploads/2023/07/اسدالله-شعبانی.jpeg)
گفتوگوی « آرمان امروز » با اسداله شعبانی بهمناسبت روز ملی کودک و نوجوان
شاهنامه مسیر روشنی پیشِ پایِ کودکانِ ما میگذارد
نویسنده کودک و نوجوان، به دلیل اینکه نقشش مثل خانواده در خانه و معلم در دبستان، در شکلگیری شخصیت کودک و نوجوان چشمگیر است، چگونه میتواند فارغ از ایدئولوژی، کارِ نویسندگیِ خلاقهاش را انجام بدهد؟
نویسنده یا هرکسی که در این مملکت کار میکند باید شرایط خود را درک کند، و متناسب با شرایط حرکت کند تا بتواند پیش برود. این مدیریت میخواهد. من تاجاییکه ممکن بوده تلاش کردم که کار خودم را پیش ببرم. مسلما شرایط ناگوار است و حاکمیت نمیخواهد که تو خودت باشی. میخواهد چیزی باشی که مورد بهرهبرداری قرار بگیری. تصیم با توست که از بسیاری از چیزها خودت را محروم کنی تا خودت باشی یا اینکه برای به دستآوردن چیزهای گذرا، خودت را معامله کنی. من خوشبختانه تاجاییکه توانستم از راه مدارا و دوری از تنش، راههایی برای اینکه خودم باشم، کشف کردم و ادبیات کودک و نوجوان را برگزیدم و کوشیدم در دنیای بچهها نفش بکشم. و خوشحالم که راهم را درست انتخاب کردم. من تلاش کردم که ایدئولوژی حاکم را در این ساختارِ مشکلآفرین دور بزنم و کار خلاقه خودم را بکنم. ما باید راههایی را انتخاب کنیم که سانسور را دور بزند. من هرچه نوشتم، چیزهایی بوده که خودم خواستم بنویسم. قلمبهمُزد نبودم. تابعِ بخشنامه و سفارشینویس نبودم. از خیلی از چیزها گذشتم، چون میخواستم مستقل و آزاد باشم. هرچند اعتراف میکنم که خیلی کارها میتوانستم بکنم، اما به خاطر سانسور و محدویت نتوانستم.
نویسنده کودک و نوجوان در ایران، با چه مشکلاتی در نوشتن و چاپ اثر مواجه است؟
بهخاطر اینکه در زمان ما، تعداد نویسندگان کودک و نوجوان کم بود، از همان ابتدا میدان کار باز بود، هرچند درآمدی نبود. چه بسیار سفرها به عنوان ماموریت به استانهای مختلف رفتم و دورههای آموزشی برای بچهها و مربیان برگزار کردم، اما بدون هیچ حق ماموریتی. حتی فعالیتهایی که در جبهه داشتم و خاطرات پنج جلدی کودکان در جبهه را کار کردیم، ولی نه اسمی از ما هست و نه پولی به ما دادند. ما در زمان جنگ در بدترین شرایط، بهویژه در استان خوزستان، از بچهها مراقبت میکردیم. امروزه جوانها نه آن انگیزههای لازم را دارند نه میدان برایشان باز است، من با اینکه ۶۰۰ عنوان کتاب دارم، اما گاهی چندسال میگذرد و کتابی تجدید چاپ نمیشود و ناشر هم کاری نمیکند. از دست من نویسنده چه کاری ساخته است؟ اما نسل جدید مشکلاتشان بیشتر است. مثلا شمارگان زمان ما تا ۱۰۰ هزار نسخه میرفت، اما الان بالاترین نسخه، ۵۰۰ یا نهایتا ۱۰۰۰ نسخه است.
شاید مهمترین دغدغه یک نویسنده آنهم در این روزها که وضعیت اقتصادی بحرانی است، همین مساله معیشت باشد. یک نویسنده در ایران، چه پروسهای را باید طی کند تا بتواند از طریق حقتالیف کتابهایش بتواند بنویسد و یک زندگی عادی داشته باشد؟
شما تصور کنید به عنوان کارشناس عالیرتبه با ۳۲ سال سابقه در کانون و ۶۰۰ عنوان کتاب تالیفی و… من امروز با ماهی ۹ میلیون تومان حقوق بازنشستگی زندگی میکنم. مثلا برای یک داروی چشم فقط باید ۹میلیون تومان بدهم. خیلی صریح بگویم، حاکمیت دغدغه فرهنگی ندارد، بهویژه برای نویسندگان. وزارت ارشاد چه کاری برای نوینسده میکند، جز اینکه جلوی خلاقیت شما را میگیرد و همه راههای موفقیت شما را هم سد میکند. اثر ادبی که خلاقه نباشد، مخاطب هم آن را پس میزند. این مسیر، ما از از داشتن یک زندگی معمولی و شرافتمندانه در تنگنا قرار میدهد.
غلبه آثار ترجمه بر تالیف یکی از مهمترین چالشهای چاپ کتاب کودک و نوجوان در ایران است. شما چه موانعی را در این راه میبینید که اجازه نمیدهد آثار تالیف جایگاه واقعی خود را آنطور که مثلا ما در دورهای در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میدیدیم، پیدا کند؟ چه در داخل، و چه در خارج.
همیشه این بحث بوده که چرا تالیف در سیطره ترجمه قرار گرفته است. باید تلاشهای بسیار شود که سطح تالیف بالا برود. صرفنظر از اینکه ترجمه کتابهای مبتذل و بیارزش خودش آفتی است، اما در کشوری که تولید در ضعف قرار گرفته است، ما در هیچ زمینهای تولید نداریم، همچنان که تولید اقتصادی نداریم، تولید فرهنگی هم نداریم. ما با تبلیغات و شعار زندگی میکنیم. برای همین ما بیش از هر زمان دیگری، به انبوهی از ترجمههای خوب نیاز داریم، نه تنها ترجمه بد نیست، بلکه خوب است. البته مترجم خوب، ناشر خوب، و انتخاب خوب. چون به دانش و هنر و ادب و فکر و فضیلت دنیا نیازمندیم. چون جامعه ما راکد است و تولید ملی ندارد، برای بیداری و حرکت رو به جلو، به دانش و فکر نو نیاز داریم تا بهروز شویم. خوشبختانه جوانان ما با وجود رسانههای مجازی، توانستهاند از سد سانسور عبور کنند و با دانشِ روزِ دنیا پیش بروند. تالیف هم اگر خوب نباشد، همان بهتر که نباشد. تولید کتابهای سفارشی و ایدئولوژیزده، آفتی بدتر از ترجمههای بد است. هرکسی که دست به قلم برد و برای سفارش این و آن نوشت که نویسنده نیست؛ چراکه قلم تنها از راه فکر آزاد تراوش میکند نه از راه سفارش. پس، جامعهای که پویایی داشته باشد، نویسندگان و هنرمندان خود را از بطن خود میزاید تا به نیازهای اساسی جامعه پاسخ بدهد.
به نظر شما، ادبیات کودک و نوجوان و نویسندگان آن، چه کمکی برای روشنگری به کودکان و نوجوانان به ویژه نسل جدید که زیرعنوان نسل زد یا صفر نامیده میشود، میتواند بکند؟
بدترین چیزی که من در زندگیام دیدم ایجاد ناامنی برای کودکان در ماههای اخیر بود. کودکی که نگران پدر و مادر معترض و دادخواهش است که در زندان است یا کشته شده، نمیتواند نتیجهای خوب برای جامعه داشته باشد. این ناامنی که برای کودکان درست شده عاقبت بسیار خطرناکی برای جامعه دارد؛ چون موجب میشود این بچهها از ایران و ایرانی زده شوند. چطور میتوانیم از ایران برویم؟ اگر ما امروز دچار این وضعیت هستیم، ناشی از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است. در طول این سالها، بارها اعتراض کردیم، بارها فریاد زدیم، که بگذارید کودکان، کودکی کنند. اما کو گوش شنوا؟ غیرممکن است کسی که در ویرانه زندگی کند، به آبادی بیاندیشد.
با این وضعیتی که در آن قرار داریم، آینده ادبیات کودک و نوجوان (تالیف) و نویسندگان آن در ایران چگونه است؟
وضعیت ادبیات کودک و نوجوان هم مثل همه عرصههای دیگر ناگوار است؛ چراکه کارهای فرهنگی هر روز محدودتر میشوند تا یک نسل بیسواد بار بیاورند. باید بنویسیم، و راهی جز این نداریم. باید کودکان را پرسشگر بار بیاوریم. و این وظیفه ما نویسندگان هست که نسلی بار بیاوریم که مدام پرسش کند و حق و حقوقش را مطالبه کند. شاید از این منظر، بتوان امیدوار بود؛ هرچند راه بسیار پرسنگلاخ و سختی در پیش داریم.
در طول چهار دهه نوشتن برای کودکان و نوجوانان، یکی از بهترین خاطراتتان چیست؟
زیباترینش این است که که جا میروم، شعرِ «ای ایران»ِ مرا که آهنگ آن را هم ساختهاند، میخوانند: «زیبا زیبا زیبایی؛ ای ایران/ میهن خوب مایی ای ایران/ هم کوه و جنگل داری؛ هم دریا/ هم باغ و بستان داری؛ هم صحرا/ من یک دنیا خاکت را دوست دارم/ من این خاکِ پاکت را دوست دارم/ هر جای تو قشنگ است، سرتاسر/ تو مهربان با مایی؛ چون مادر!…» یکی از خاطرت خندهدار هم دارم که برایم هنوز جالب است: به یکی از مراکز فرهنگی دعوت شده بودم. مدیر موسسه مرا به پیرزنی معرفی کرد و گفت: ایشان اسداله شعبانی هستند. و این بانوی گرامی که آن زمان سی سال از من بزرگتر بود با من احواپرسی کرد و گفت من شما را میشناسم و وقتی بچه بودم همه شعرهای شما را حفظ میکردم. همه خندیدند. یکی از نوجوانان به من گفت: آقای شعبانی تاریخ تولد شما باید به قبل از قاجار برسد. نکته بامزهای بود که ناخودآگاه تکانم داد. اینجا بود که فهمیدم که چقدر ما از نسلهای جدید عقبیم.
بیشتر خودتان را با کدام شخصیتهای داستانی خودتان یا دیگران نزدیک میبینید؟
بیش از همه، متاثر از خیام هستم. از نوجوانی عاشق خیام بودم و تفکر خیامی دارم. اما همه کلاسیکهای ایران، از رودکی و فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا و جامی و خاقانی گرفته تا بزرگان معاصر مثل صادق هدایت وفروغ و دیگران، در من اثر گذاشتهاند. چراکه وقتی به درونمایه آثارشان راه پیدا کنی، یک رشتهای ناگسستنی اینها را به هم پیوند میدهد، وآن ایران است؛ عشقِ به ایران در سراسر این آثار موج میزند. اینها در من اثر گذاشتند و من با خواندن این آثار بزرگ، یک ایراندوست و مردمدوست ایران در خود یافتم، از سوی دیگر، مادربزرگم هم اسمش ایراندخت بود و این هم موجب دلبستگی بسیار من شد. من ایران را در همه آثار کهن و امروز میبینم: در این آثار یک دلبستگیِ ناگفتنی به ایران وجود دارد و یک اعتراض پررمزوراز به فرهنگهای مهاجمی که میخواهد هویت ما را نابود کند. ازاینرو است که من مدام روی روی شاهنامه تاکید میکنم و خودم هم برای کودکان و نوجوانان آن را بازنویسی کردم. از این منظر، خودم را به شخصیتهای شاهنامه نزدیکتر میبینم. یعنی اگر ما با ذهنیت پهلوانی به جهان نگاه کنیم، پیروز خواهیم بود؛ اگر با ذهنیت بزمی و شادباشی به دنیا نگاه کنیم، زندگی خوبی خواهیم داشتد اگر با ذهنیت خردورزانه با دنیا تعامل داشته باشیم، میتوانیم پیشرفت کنیم؛ بهویژه در این شرایط بسیار سخت. من از همه این بزرگان، توشه برداشتم و خوشهچینی کردم. برای همین است که همه شخصیتهای من، روحیهای بزمگونه و پهلوانی و خردورزانه دارند. از این رو، نباید نومید شویم و باید با کمک شاهنامه و شخصیتهای آن، رو به سوی فردای روشن برای ایرانی آزاد و آباد گام برداریم.
اگر بخواهید از کتابهای خودتان نام ببرید، کدامها را به کودکان و نوجوانان و کدامها را به بزرگسالان پیشنهاد میدهید؟
در میان این همه کتاب، شاید «خرمن شعر خردسالان» که حدود ۷۰۰ شعر دارد، برای کودکان مناسبت بیشتری در این شرایط دارد. برای نوجوانان هم کتاب «یک نفر رد شد از کنار دلم»، که سالها است در نظام آموزشی ممنوع بوده، کتاب دلپسندی است. برای بزرگسالان هم کتاب «شکار دستهای تو با من» که مجموعه شعرهای عاشقانههای من است که همگی ریشه در رویدادهای اجتماعی دارد.
در این روزها که نومیدی و بیکاری و بی پولی در کشور بیداد میکند، و بهتازگی نیز یکی از نویسندگانِ کودکونوجوان خودکشی کرد، آیا قصهها و شعرها برای کودکان و نوجوانان ایران، میتواند روزنهای امید باز کند برای فردایی روشن و بهتر؟
بله. در بدترین شرایط هم باید کتاب خواند. خودم هروقت دلم میگیرد و درمانده میشوم، پناه میبرم کتاب، به ویژه شاهنامه. و به همه مردم ایران، از زن و مرد تا پیر و جوان، پیشنهاد میدهم شاهنامه بخوانند. بهترین شیوه برای ایجاد امنیت روانی برای بچهها و بزرگترها، شاهنامهخوانی به شیوه درست است: شاهنامه با سه نگرشِ شادباشی، پهلوانی، و خردورزی، مجموعهای از آموزهها را به ما و کودکان منتقل میکند که میتواند همهمان را به امروز و فردایمان خوشبین کند؛ که ما هستیم و میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم؛ میتواند ما را برای آیندهای بهتر آماده کند که نیرومندیم و میتوانیم پیروز باشیم؛ میتواند به ما راهِ درستانتخابکردن را بیاموزد که همه خرافات را دور بریزیم و راه خِرد را برگزینیم. اگر کسی راه خِرد را در پیش بگیرد بیتردید در زندگی به بنبست نخواهد رسید. یکی از نشانههای درماندگی انسان امروز ایرانی، رویآوردن به تنهایی و یاس و نومیدی است. اینها از آنجا نشات میگیرد که ما از سه پیامِ اصلی شاهنامه دور افتادهایم. چگونه ممکن است آدمی شعرهای پهلوانی شاهنامه را بخواند و به تنِ خود اینقدر بیاعتنا باشد؟ چگونه میشود آدمی در بزمهای شاهنامه شرکت کند و رقص و پایکوبی و موسیقی و شادزیستن و دوستداشتن را فراموش کند؟ چگونه ممکن است انسان از شاهنامه شعرهای خردورزانه را بخواند و بعد فریبِ جماعتی دروغگو و نادان را بخورد؟ راهِ خردمندانه مسیری است که ما میتوانیم با تمرین بپیماییم. ما از فرهنگ خرودرزی بیگانه شدهایم. شاهنامه میتواند به ما کمک کند که بارِ دیگر خود را بازیابیم و هویت خود را بازشناسیم.
فرهنگ و منش ما شاهنامهای است. ما دوباره باید برگردیم به هویت ملی و تاریخی خودمان، اما نه به شکل باستانگرایی، که با نقد آن، راهِ پیشرفت و آبادانی و توسعه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را در پیش بگیریم.
ما باید از خاکسترِ ققنوسِ خود دوباره برخیزیم و ایران را با «داد و مهر و خِرد» بازسازیم. ما همه ایرانی هستیم و شهروند ایرانی و زبان فارسی، زبانی برای پیونددادن همه اقوام ایرانی با یکدیگر است. همه کودکان ایران دست در دست هم آینده ایران را خواهند ساخت. ما در ادبیات کودک، کم به این چیزها پرداختهایم. ما باید در ادبیات کودک، مساله حقوق شهروندی و نگاه شهروندمحور را نهادینه کنیم. دراینحال از دوستداشتن کشورمان بگوییم. یکی از آفتهایی که در آموزشوپرورش داریم این است که کودکان و نوجوانان را از کشورشان ایران بیزار میکنند. بدون تاریخ و هویت ملی، شما نمیتوانید از ایدئولوژی سخن بگویید. وقتی کشورت را دوست نداشته باشی، تعلقخاطری به آن نخواهی داشت. خانه ما ایران است و ما باید این خانه را به بهترین و زیباترین شکل به کودکانمان تحویل دهیم تا آن را دوست داشته باشند. ما به بدترین مرحله تاریخیِ ایران رسیدهایم و در این مرحله، وظیفه سختی بر دوش تکتک ما، از نویسندگان و هنرمندان تا مدافعان محیطزیست وحقوقبشر است.
آریامن احمدی / دبیرگروه ادب وهنر
«قصههای خوب برای بچههای خوب» و «قصههای تازه از کتابهای کهن» دوتا از یادگارهای مهدیآذرییزدی است که روز درگذشت او، ۱۸ آذر را بهعنوان روز ملی کودک و نوجوان در ایران نامگذاری کردهاند؛ روزی برای پاسداشت کودکان و نوجوان و فرصتی برای یادآوری جایگاه حقوق کودک و تشویق آنها به کتابخوانی؛ اما این روزها بهقول اسداله شعبانی بدترین سالهای عمرشان را در میانه تحریم و تورم میگذارند. اسداله شعبانی (متولد تیر ۱۳۳۷) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۲ از جمله کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به همراه افرادی همچون سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی و م. آزاد، و از شاعران حلقه کیهان در کنار جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست و شکوه قاسمنیا بوده است. از شعبانی در طول چهار دهه، بیش از ۶۰۰ اثر منتشر شده که بسیاری از آنها جوایز داخلی و خارجی گرفتهاند و بسیاری نیز به زبانهای دیگر ترجمه شدهاند. آنچه میخوانید گفتوگو با این نویسنده بهمناسبت روز ملی کودکونوجوان است.